سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارام امدم..ارام میروم...نگران مباش!!!

آغازی از نو ،با کمک او

به نام که یاد ها را در قلب هم نهاد.

وصدای از دور مرا با لحنی آشنا صدا می زد و می گفت:عطا

و من می پرسیدم :چه کسی بود صدا زد عطا؟

و به یاد آوردم لحظه های که با هم بودیم و نفهمیدیم چقدر زود گذشت

و حالا که وقت ها را گذراندیم ،حسرت آن روز های باهم بودن غمهایمان را پانزده برابر میکند!

بعد از سه سال که به وبلاگ قبلیم سر زدم و تا صفحه باز شد گرد و غباراز صفحه ی مانیتور بیرون زدو تصمیم گرفتم به جای اینکه خانه تکونی کنم یه وبلاگ جدید بزنم!

و امروز که چهارشنبه است!(چهارشنبه چه روزی بود؟)

خلاصه به عنوان اولین آپ در این وبلاگ نازنین قسمتی از شعر نازنینی که خیلی دوسش دارم رو بذارم اونم شعر مسافر سهرابه:

مسافر از اتوبوس پیاده شد

(چه آسمان تمیزی!)

و امتداد خیابان غربت او را برد.

.

.

.

دلم گرفته؛

دلم عجیب گرفته است.

تمام راه به یک چیز فکر می کردم

و رنگ دامنه ها هوش از سرم  می برد.

خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود!

...

 

 

 

و انتظار یک بار دیگر گفتن عطا بالحن همیشگیت!

 


+ نوشته شده در چهارشنبه 89/3/26 ساعت 1:59 عصر توسط عطا | نظر