سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارام امدم..ارام میروم...نگران مباش!!!

و بازهم حس نوشتنم نمی آید....

حس نوشتنم نمی آید...

چه احساسی پیدا می کنید وقتی یک متن به چه بلندی را تایپ کنید بعد در اثر یک اشتباه همه ی آن پاک شود...

 خوب معلوم است دیگر حس نوشتنتان نمی آید...

چه عذاب آور....

وای...

چرا حس نوشتنم نمی آید؟....

یک خواهشی دارم می شود بگویید تابیاید.....

دلم برایش تنگ شده است!....

حس نوشتن را نمی گویم...

دلم برای آن آشنا  تنگ شده است...

دیروز به مادرم گفتم فقط 4روز از آن روز گذشته است ! اما من به اندازه ی چهار سال این چهار روز برایم گذشته است؟....

چهار....

عبدو تشدید دارد؟....

عارفه چطور؟....

چرا پلی عینک دارد؟...

چرا من عینکم را نمی زنم؟...

 چرا اف ام نیست؟....

قیچی کجاست؟....

روز 20 خرداد چه روزی بود؟...

وای...

چقدر سوال دارم...

چرا بازهم حس نوشتنم نمی آید؟....

من رنگ هارا دوست دارم...

در حیاط مارمولکی روی دیوار است!....

مارمولک را چه موجودی می خورد؟....

به راستی حس نوشتنم نمی آید!...

جدی می گویم....

چهار...

چرا فراموش کردم چراغ اتاق را روشن کنم؟....

وای حس نوشتنم نمی آید!!!!!!!!!!


+ نوشته شده در شنبه 89/3/29 ساعت 1:25 عصر توسط عطا | نظر