سکوت برکه...
در کنار برکه ای نیلوفر آبی چتر گشوده است انگار باران می خواهد...
آب نیلوفر را آینه وار به خودش نشان می دهد...
و چه زیباست هنگامی که حشره ای به نیلوفر تکیه می کند...
نیلوفر آبی!!!
و در آن سوتر قاصدکی عاشقانه خود را به دست باد می سپارد...
وقاصدکی دیگر به جهان چشم می گشاید...
و غروب دستش را به آسمان می دهد...
شاپرک از روی گل پر می زند و جای خود را به زنبور ها می دهد!...
و درخت کنجشک را نوازش می کند....
برکه سکوت کرده است!...
چه می تواند بگوید؟...
ناگهان...
قایقی از برکه عبور می کند...
چه بی رحمانه سکوت برکه را می شکند...